امیر ابوالفضلامیر ابوالفضل12 سالگیت مبارک

زیباترین هدیه خدا*امیرابوالفضل*

اولین مهمون رفتن امیر به خونه ترنم کوچولو

سلام ملوسکم  عسلکم دیروز برای اولین بار من وتو وبابایی رفتیم خونه خاله شبنم وعمو جواد وترنمی ... وااااااااااااای دست خاله شبنم درد نکنه برات پاگشا یه تی شرت خوشگل گرفته اونقده ناااااااااااازه دستتون درد نکنه خاله جون واقعا شرمنده کردید انشاا.. عکسشو توی پست بعدی میذارم خیلی خوش گذشت دست خاله درد نکنه مثل همیشه غذاهاش عالی بود  بخصوص قورمه سبزیش من عاشق قورمه سبزی های خاله شبنمتم ترنم کوچولورو که دیگه نگوووووووووو خاله قربونش بشه ماشاا.. خانم شده بزرگ شده خلاصه حسابی زحمت دادیم خاله جون عمو جون ترنمی دستتون درد نکنه ...
31 مرداد 1391

شیطنتهای جدید

سلام عسلممممممممممممم فدات بشم روز به روز بانمکتر میشی شیطونیهات منو کشتهههههههههه فدات بشم منننننننننننن اداهات اونقده بانمکن که نگوووووووووووووو   نوکه زبونتو در میاری و میخندی  وقتی باهات حرف میزنیم قشنگ گوش میکنی انگار میفهمی که چی میگیم  خودتو به هر دری میزنی تا سینه خیز بری البته داری کم کم موفق میشی ها  شیشه شیرت رو هم میشناسی تا میبینیش بال بال میزنی و دهنتو باز میکنی بدجور وابسته تخت هستی فقط روی اون میخابی مجبوریم هرجا که میریم با خودمون برداریمش    راستی حموم کردن رو خیلیییییییییییی دوست داری   خلاصه جوجه ناز منییییییییییییییییییییییییییییییی تو مامان فدات بشه دیوونتم بدجور طاقت...
30 مرداد 1391

وضعیت رشد امیرم

٩١.٣.٢٤  وزن=٤.٤٥٠  دور سر=٣٦ قد=٥٦                                ٩١.٤.٣ وزن=٤.٨٥٠ دور سر=٣٦.٥قد=٥٨             ٩١.٤.١٤ وزن=٥.١٥٠ دور سر=٣٧ قد=٥٩ ٩١.٤.٢٧ وزن=٥.٤٠٠ دور سر=٣٧.٥ قد=٥٩ ٩١.٥.١٧ وزن=٥.٩٥٠ دور سر=٣٩ قد=٦٠ ...
22 مرداد 1391

زلزلهههههه

سلام دیروز زلزله وحشتناکی اومد من تو عمرم اینجوریشو ندیدم خوب شد خونه مادری (مامانم) بودیم من داشتم حاضر میشدم برم مطب که یهووووووووووووووووووووووو فقط گفتم یا ابوالفضل وبه طرفت دویدم اما مادری زودتر از من تو رو برداشت و همگی رفتیم حیاط خدا باز گوشه ای از قدرتشو نشون داد من و مادری بعد از زلزله سرگیجه گرفتیم و ت قربونت بشم همچنان خواب تشریف داشتید بابایی هم نگرانمون شد و زودی اومد خونه خلاصه همگی ترسیدیم ....این اولین تجربه زلزله تو بود دووووووووووووستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارم پسرمممممممممممم ...
22 مرداد 1391

اغاز 4ماهگی

سلام ملوسکم عسلم فدات بشم ببخش چند مدت نتونستم به وبلاگت سر بزنم اخه تو مریض شده بودی حساسیت کرده بودی و همه ما مشغول تو بودیم  بالاخره خدا رو شکر بعد از کلی دوا و دکتر رفتن خوب شدی انشاا.. همیشه سالم و شاد باشی همینجا از مامان و بابای گلم که حسابی برات زحمت کشیدن و پا به پای ما رفتن تبریز و دکتر و بیمارستان و.. تشکر میکنم امیدوارم بتونیم زحمتهاشونو یه روزی جبران کنیم بخصوص مامانم که هم برات اشک میریخت هم منو دلداری میداد هم توی بیمارستان کلا زحمتت با اون بود... همچنین از دکترت (اقای دکتر گلزار)که واقعا برات زحمت کشید ممنونیم پسرم ١٥مرداد رفتی توی٤ماهگی از شیطنتهات که دیگه نگوووووووو ماشاا.. میخوای سینه خیز بری بدجور از حالا مامان؟؟...
17 مرداد 1391
1